کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

نی نی من و بابایی

حسم نمیاد:(

ایییییش، نمیدونم چرا تو سال جدید انقدر تنبل شدم و اصلاااا حال و حوصله ی نوشتن ندارم! ولی بایددد بنویسممممم! آره تو میتونییییی بنویسسسسس آهااااان.... داره یه کم حسش میاااااد، خب از کجاااااااا بگم؟؟؟هان از عید میگم. آخرای اسفند طی یک عملیات انتحاری 12 شب به سمت شیراز راه افتادیم مطمئنا جای شبهه ای نیست که چرا 12 شب؟بلههه که کیان تو راه بخوابه و اذیت نکنه.تا خود شیراز هم خوابید و خداروشکر اذیت نشدیم و این اولین تجربه ی سفر ما در نیمه شب شد از شیراز تا بندر هم خوب بود فقط آخرای راه دیگه حوصله ی پسر خانمون سر رفته بود که خب طبیعی بود حوصله ی خودمون هم سر رفته بود بندر هوا عالی بود و جای همه ی دوستان خالی.ولی خب متاسفانه چون کیان جاش عو...
25 فروردين 1392

سالی که نکوست از بهارش پیداست...

  عید همگی مباااااااااااااااااااااارک .دویست سال به این سالااااااا برای همگی آرزوی سلامتی و تندرستی و شادمانی در سال جدید را آرزومندممممم خب باید خدمت دوستای خوبم که جویای احوالات ما بودند و شاکی از غیبت صغری ما عرض کنم که کههههه : به خدا گرفتارم اسیییییییییییییر.اسیر کی؟؟؟خب معلومه کیان خاااااااان! چرا؟؟؟خب معلومه،چون دوباره کیان سرما خورده!!! یه دنیا خستم ،یه دنیا کلافه،یه دنیا غررررر دارم ولی نمیدونم به کی غر بزنم پس از اندی اومدم بندر پیش خانواده ولی خب گویا خوشی بر من حرااااام  استتتت.هییییی روزگااااااار... بگذریم.خیر سرم اومدم پست تبریک سال نو رو بذارم. لحظه ی سال تحویل همه درهیاهو و خوشحالی ...
1 فروردين 1392
1